ای اشک ، آهسته بریز که غم زیاد است / ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است
امروز کسی محرم اسرار کسی نیست / ما تجربه کردیم ، کسی یار کسی نیست .
جاي دسته گلي كه فردا در قبرم نثار مي كني امرزو يك شاخه گل يادم كن .
به جاي سيله اشكي كه فردا بر مزارم ميريزي امروز با تبسمي شادم كن
به جاي آن متن هاي تسليت كه فردا برايم مينويسي امروز يايك پيغام كوچك خوشالم كن
من امروز به تو نياز دارم نه فردا.
کسی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاهم
که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواند
به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم
ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم
سینه مالاماله درد اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در آرزویم عشق بازیست
مثل هر جنبنده ای من هم دلی در سینه دارم
من عاشق عاشق شدنم
صبا را دیدم و گفتم صبادستم به دامانت
بگو از من به دلدارم
که او ا دوست میدارم
ولی ناگه ز ابر تیره برقی جستو
روی ماه تابان را بپوشاند
کنون وامانده از هر جا باخود کنم نجوا
من عاشق عاشق شدنم
پناه عشق
-
خاطــ ــ ــ ــ ــرات " هر چه " شـــــیرین تر " باشند . . .
بعد ها از " تلخی " ، " گلویت " را بیشتر می سوزانند
گر دلی دارم بدان در دست توست
گر تنی دارم بدان سر مست توست
گر دلم را بشکنی باز هم چه سود
کین دل ساده من پیوست توست
باز یک سلام عاشقانه یک لب پر از ترانه
یک نگاه صادقانه با یک دوستی جاودانه
برای آن قشنگی که همین لحظه این پوست را میخوانه
دلم رفت و دگر جانی نمانده
به ابر دیده بارانی نمانده
ببین این حال و احوال خرابم
بجز درد و پریشانی نمانده
دلم به حال عشق می سوزد
چرا سالهاست کسی را عاشق ندیده ام ؟
مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است
خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی دلتنگ نبودم نشود
من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم؛
زیرا درگیر دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند
عزیزتر از جانم ، من در چشم تو کتاب زندگیم را میخوانم و هر بار که مژه های تو بهم میخورد یک صفحه از زندگی را برای من ورق میزند
در زندگی نه گل باش که اسیرخاک شوی، ونه باران باش که به خاک بیفتی خاک باش که گل ازتو بروید وباران بخاطرتو ببارد
امان از اين "دست ها" .... امروز دستانت را مي گيرند ؛ با دستهايشان نوازشت مي كنند ! فردا همان "دست ها " را برايت تكان مي دهند ، واين يعني خداحافظ .
زندگی ام به تعلیق در آمده
معلقم بین
خوب و بد
بین خنده و گریه
... بین علاقه و تنفر
بین تنفس و خفگی
بین توانایی و ضعف
بین آرامش و تلاطم
!!!!بین خودم و خودم\
حس غریبی ست دوست داشتن
وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....
وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد
ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده
به بازی اش میگیریم .....
هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !
هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....
تقصیر از ما نیست ...
تمامی قصه های عاشقانه
این گونه به گوشمان خوانده شده اند !!!
قلب من در هر زمان خواهان توست
این دو چشم عاشقم مهمان توست
گرچه لبریز از غمی درمانده ای
این نگاهم در پی در مان توست
در میان ظلمت شبهای غم
چلچراغ قلب من چشمان توست
در کنارم لحظهاای آسوده باش
همدم دستان من داستان توست.
قلب من در هر زمان خواهان توست
این دو چشم عاشقم مهمان توست
گرچه لبریز از غمی درمانده ای
این نگاهم در پی در مان توست
در میان ظلمت شبهای غم
چلچراغ قلب من چشمان توست
در کنارم لحظهاای آسوده باش
همدم دستان من داستان توست.
به اين مي گن نامه عشقولانه !
1- محبت شديدي که صادقانه به تو ابراز ميکردم
2-دروغ و بي اساس بود و در حقيقت نفرت من نسبت به تو
3- روز به روز بيشتر مي شود و هر چه بيشتر تو را مي شناسم
4- به پستي و دورويي تو بيشتر پي ميبرم و
5-اين احساس در قلب من قوت ميگيرد که بالاخره روزي بايد
6- از هم جدا شويم و ديگر من به هيچ وجه مايل نيستم که
7- شريک زندگي تو باشم و اگرچه عمر دوستي ما همچون عمر گلهاي بهار کوتاه بود اما
8- توانستم به طبيعت پست و فرومايه تو پي ببرم و
9- بسياري از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم
10- اين خودخواهي ، حسادت و تنگ نظري تو را هيچ کس نميتواند تحمل کند و با اين
وضع
11- اگر ازدواج ما سر بگيرد ، تمام عمر را
12- به پشيماني و ندامت خواهيم گذراند . بنابراين با جدايي ازهم
13-خوشبخت خواهيم بود و اين را هم بدان که
14- از زدن اين حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش
15- اين مطالب را از روي عمق احساسم مينويسم و چقدر برايم ناراحت کننده است اگر
16- باز بخواهي در صدد دوستي با من برآيي . بنابراين از تو ميخواهم که
17- جواب مرا ندهي . چون حرفهاي تو تمامش
18- دروغ و تظاهر است و به هيچ وجه نميتوان گفت که داراي کمترين
19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همين سبب تصميم گرفتم براي هميشه
20- تو و يادگار تلخ عشقت را فراموش کنم و نمتوانم قانع شوم که
21- تو را دوست داشته باشم و شريک زندگي تو باشم .
و در آخر اگر مي خواهي ميزان علاقه مرا به خودت بفهمي از مطالب بالا فقط شماره هاي فرد را بخوان(متن هاي آبي را بخون) !!!