کسی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاهم
که او را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواند
به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم
ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم
سینه مالاماله درد اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در آرزویم عشق بازیست
مثل هر جنبنده ای من هم دلی در سینه دارم
من عاشق عاشق شدنم
صبا را دیدم و گفتم صبادستم به دامانت
بگو از من به دلدارم
که او ا دوست میدارم
ولی ناگه ز ابر تیره برقی جستو
روی ماه تابان را بپوشاند
کنون وامانده از هر جا باخود کنم نجوا
من عاشق عاشق شدنم
پناه عشق
نظرات شما عزیزان: